۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

1/سیزده آبان صحنه ایی دیدم که شاید هرگز فراموش نکنم ،مردم سبز پوشی که شاید 15نفر میشدند به شدت یک لباس شخصی رو زیر مشت ولگد گرفته بودند. 2/تو این شش ماه بسیار انسانها به جرم سبز بودن کتک خوردن یا حتی جانشونُ ازدست دادن. ومن هر دفعه که به این مسائل فکر میکنم وخودم رو جای هر دو طرف میزارم ،به میزان ممکن ومطلوب بودن این نظر کانت می اندیشم:دیگران را همواره غایت فی النفسه بدان ونه هرگز وسیله ایی محض

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

take care of freedom and truth will take care of itself

آزادی بر حقیقت مقدم است ،بدین معنا که هر تصمیم درستی -معقول- با هر کم وکیفی ودر سطح فردی واجتماعی نیاز به اطلاعات دارد واطلاعات گوناگون جز با دادن آزادی-بیان- به افراد بدست نمی اید. انتخاب ویا تصمیم بین حق وباطل نیز در همین قاعده است.حال اگر عده ایی جزم اندیش گوشهای خود رااز اطلاعات گوناگون ومخالف ببندند در واقع خود را ازمیزان صدق وبطلان مدعای خود محروم کرده اند .حال اگر در سطح اجتماع وبه صورت سیستماتیک افرادی-دولت-نه تنها گوشهای خود را ببندد بلکه گوشهای دیگران رانیز با سانسور ببندد خود وجامعه را از از داشتن تصمیمهای منطقی محروم داشته اند، ودقیقا به همین دلیل حکومت های اقتدار گرا در بلندمدت به دلیل اشباع تصمیم های نادرست به زوال میگرایند .

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

GOD

من از خدا نمی ترسم ،تمام ترس من از عدم وجود خداست.
کارها یا درست هستند که باید انجامشون داد یا نادرست هستند که نباید انجامشون داد ،راه سومی وجود ندارد!مشکل این راه سوم است یعنی کاری با این که عقلایی هستش اما انجام نمی گیره وبلعکس،یک روشنفکر سعی می کنه که راه سوم ُ انتخاب نکنه. {اگر دلیلی برای انجام کاری نداریم می شه به صورت نسبی بین چند عمل دست به انتخاب زد}

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

پاسخی از مرتضی مردیها

-اگر قرار باشد فلسفه اخلاق جديدي در دنياي پست مدرن بنا نهاده شود به نظر شما لزوم وجود فايده گرايي در اين فلسفه چيست؟
با عرض پوزش از اين تعبير، فکر مي کنم وقت آن رسيده است که از اين سخنان رايگان دست برداريم. ما در دنياي جديدي که وضعيت فلان باشد قرار نداريم. ما در دنياي مدرنيم. مدرنيته يي که خودبازبيني نظري و عملي جزء ذات آن است و البته اين بازبيني به ارکان آن راجع نيست. دنيا هيچ راهي جز سير به سوي آموزش و رفاه و تکنيک و اخلاق ندارد و اين را هم ادامه خواهد داد و منهاي مشکلات اگزيستانسيال که ملازم اين زندگي است، به مشکل لاينحلي هم برخورد نمي کند، مادامي که به بحران هاي بسيار بزرگ اقتصادي و زيست محيطي برنخورد و اگر هم برخورد کند اين اداها هيچ راه حلي جلوي پاي آن نمي گذارد. حتي فرانسه هم مدتي است به نظر مي رسد از زير بار اين شبه مکاتب استخوان سبک کرده است، مانده است برخي دانشگاه ها و محافل روشنفکري امريکا که اين نارنجک ها را به عنوان فشفشه براي تفنن به کار مي برند و به خطرات آن متوجه نيستند و برخي کشورهاي جهان سومي گمان مي کنند مي توانند با اين نسخه ها راه سخت مدرن شدن را ميانبر بزنند يا حسرت ها و عقده هاي خود را به کمک آن جبران کنند يا نابودي برخي باورهاي ناراست را به تاخير بيندازند. آنچه شما براي وضعيت دنياي جديد نام برديد چيزي نيست جز سخنان پرتناقض و خودويرانگر و بي عمل ساز کساني که بخش هايي از عقايد فاجعه آفريده و شکست خورده مارکس و نيچه را در قالب هاي عجيب و مبهمي ترکيب کرده اند. خودشان هم درست نمي فهمند چه مي گويند و دليل آن هم مقاله سوکال. در لفاف کلي گويي مبهم و نيز نقد تند برخي مشکلات و تاکيد درست بر برخي پيچيدگي هاي شناخت و عمل جامعه مدرن، از هرگونه سخن دقيق و ارائه راه حل بديل مي گريزند. نشانه آن مقاله مارک لي لا در نقد دريدا. اما اخلاق، جهان به کمک توسعه رفاه و آموزش بيشتر به مراعات اخلاق نزديک شده و نزديک تر خواهد شد. (اگرچه هرگز و از هيچ طريقي، از جمله ساختارسازي و ساختارشکني و… به وضع مطلوب نخواهد رسيد؛ به سبب محدوديت در طبيعت و نامحدوديت در طبع ما) و توسعه اخلاق هم در معناي حداقلي، يعني تلاش بيشتر براي اينکه لذت من به هزينه کمتري براي ديگران منجر شود و در معناي حداکثري، توليد بيشتر و توزيع بهينه لذت است. از اینجا