۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

پاسخی از مرتضی مردیها

-اگر قرار باشد فلسفه اخلاق جديدي در دنياي پست مدرن بنا نهاده شود به نظر شما لزوم وجود فايده گرايي در اين فلسفه چيست؟
با عرض پوزش از اين تعبير، فکر مي کنم وقت آن رسيده است که از اين سخنان رايگان دست برداريم. ما در دنياي جديدي که وضعيت فلان باشد قرار نداريم. ما در دنياي مدرنيم. مدرنيته يي که خودبازبيني نظري و عملي جزء ذات آن است و البته اين بازبيني به ارکان آن راجع نيست. دنيا هيچ راهي جز سير به سوي آموزش و رفاه و تکنيک و اخلاق ندارد و اين را هم ادامه خواهد داد و منهاي مشکلات اگزيستانسيال که ملازم اين زندگي است، به مشکل لاينحلي هم برخورد نمي کند، مادامي که به بحران هاي بسيار بزرگ اقتصادي و زيست محيطي برنخورد و اگر هم برخورد کند اين اداها هيچ راه حلي جلوي پاي آن نمي گذارد. حتي فرانسه هم مدتي است به نظر مي رسد از زير بار اين شبه مکاتب استخوان سبک کرده است، مانده است برخي دانشگاه ها و محافل روشنفکري امريکا که اين نارنجک ها را به عنوان فشفشه براي تفنن به کار مي برند و به خطرات آن متوجه نيستند و برخي کشورهاي جهان سومي گمان مي کنند مي توانند با اين نسخه ها راه سخت مدرن شدن را ميانبر بزنند يا حسرت ها و عقده هاي خود را به کمک آن جبران کنند يا نابودي برخي باورهاي ناراست را به تاخير بيندازند. آنچه شما براي وضعيت دنياي جديد نام برديد چيزي نيست جز سخنان پرتناقض و خودويرانگر و بي عمل ساز کساني که بخش هايي از عقايد فاجعه آفريده و شکست خورده مارکس و نيچه را در قالب هاي عجيب و مبهمي ترکيب کرده اند. خودشان هم درست نمي فهمند چه مي گويند و دليل آن هم مقاله سوکال. در لفاف کلي گويي مبهم و نيز نقد تند برخي مشکلات و تاکيد درست بر برخي پيچيدگي هاي شناخت و عمل جامعه مدرن، از هرگونه سخن دقيق و ارائه راه حل بديل مي گريزند. نشانه آن مقاله مارک لي لا در نقد دريدا. اما اخلاق، جهان به کمک توسعه رفاه و آموزش بيشتر به مراعات اخلاق نزديک شده و نزديک تر خواهد شد. (اگرچه هرگز و از هيچ طريقي، از جمله ساختارسازي و ساختارشکني و… به وضع مطلوب نخواهد رسيد؛ به سبب محدوديت در طبيعت و نامحدوديت در طبع ما) و توسعه اخلاق هم در معناي حداقلي، يعني تلاش بيشتر براي اينکه لذت من به هزينه کمتري براي ديگران منجر شود و در معناي حداکثري، توليد بيشتر و توزيع بهينه لذت است. از اینجا