۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

1/سیزده آبان صحنه ایی دیدم که شاید هرگز فراموش نکنم ،مردم سبز پوشی که شاید 15نفر میشدند به شدت یک لباس شخصی رو زیر مشت ولگد گرفته بودند. 2/تو این شش ماه بسیار انسانها به جرم سبز بودن کتک خوردن یا حتی جانشونُ ازدست دادن. ومن هر دفعه که به این مسائل فکر میکنم وخودم رو جای هر دو طرف میزارم ،به میزان ممکن ومطلوب بودن این نظر کانت می اندیشم:دیگران را همواره غایت فی النفسه بدان ونه هرگز وسیله ایی محض

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

take care of freedom and truth will take care of itself

آزادی بر حقیقت مقدم است ،بدین معنا که هر تصمیم درستی -معقول- با هر کم وکیفی ودر سطح فردی واجتماعی نیاز به اطلاعات دارد واطلاعات گوناگون جز با دادن آزادی-بیان- به افراد بدست نمی اید. انتخاب ویا تصمیم بین حق وباطل نیز در همین قاعده است.حال اگر عده ایی جزم اندیش گوشهای خود رااز اطلاعات گوناگون ومخالف ببندند در واقع خود را ازمیزان صدق وبطلان مدعای خود محروم کرده اند .حال اگر در سطح اجتماع وبه صورت سیستماتیک افرادی-دولت-نه تنها گوشهای خود را ببندد بلکه گوشهای دیگران رانیز با سانسور ببندد خود وجامعه را از از داشتن تصمیمهای منطقی محروم داشته اند، ودقیقا به همین دلیل حکومت های اقتدار گرا در بلندمدت به دلیل اشباع تصمیم های نادرست به زوال میگرایند .

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

GOD

من از خدا نمی ترسم ،تمام ترس من از عدم وجود خداست.
کارها یا درست هستند که باید انجامشون داد یا نادرست هستند که نباید انجامشون داد ،راه سومی وجود ندارد!مشکل این راه سوم است یعنی کاری با این که عقلایی هستش اما انجام نمی گیره وبلعکس،یک روشنفکر سعی می کنه که راه سوم ُ انتخاب نکنه. {اگر دلیلی برای انجام کاری نداریم می شه به صورت نسبی بین چند عمل دست به انتخاب زد}

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

پاسخی از مرتضی مردیها

-اگر قرار باشد فلسفه اخلاق جديدي در دنياي پست مدرن بنا نهاده شود به نظر شما لزوم وجود فايده گرايي در اين فلسفه چيست؟
با عرض پوزش از اين تعبير، فکر مي کنم وقت آن رسيده است که از اين سخنان رايگان دست برداريم. ما در دنياي جديدي که وضعيت فلان باشد قرار نداريم. ما در دنياي مدرنيم. مدرنيته يي که خودبازبيني نظري و عملي جزء ذات آن است و البته اين بازبيني به ارکان آن راجع نيست. دنيا هيچ راهي جز سير به سوي آموزش و رفاه و تکنيک و اخلاق ندارد و اين را هم ادامه خواهد داد و منهاي مشکلات اگزيستانسيال که ملازم اين زندگي است، به مشکل لاينحلي هم برخورد نمي کند، مادامي که به بحران هاي بسيار بزرگ اقتصادي و زيست محيطي برنخورد و اگر هم برخورد کند اين اداها هيچ راه حلي جلوي پاي آن نمي گذارد. حتي فرانسه هم مدتي است به نظر مي رسد از زير بار اين شبه مکاتب استخوان سبک کرده است، مانده است برخي دانشگاه ها و محافل روشنفکري امريکا که اين نارنجک ها را به عنوان فشفشه براي تفنن به کار مي برند و به خطرات آن متوجه نيستند و برخي کشورهاي جهان سومي گمان مي کنند مي توانند با اين نسخه ها راه سخت مدرن شدن را ميانبر بزنند يا حسرت ها و عقده هاي خود را به کمک آن جبران کنند يا نابودي برخي باورهاي ناراست را به تاخير بيندازند. آنچه شما براي وضعيت دنياي جديد نام برديد چيزي نيست جز سخنان پرتناقض و خودويرانگر و بي عمل ساز کساني که بخش هايي از عقايد فاجعه آفريده و شکست خورده مارکس و نيچه را در قالب هاي عجيب و مبهمي ترکيب کرده اند. خودشان هم درست نمي فهمند چه مي گويند و دليل آن هم مقاله سوکال. در لفاف کلي گويي مبهم و نيز نقد تند برخي مشکلات و تاکيد درست بر برخي پيچيدگي هاي شناخت و عمل جامعه مدرن، از هرگونه سخن دقيق و ارائه راه حل بديل مي گريزند. نشانه آن مقاله مارک لي لا در نقد دريدا. اما اخلاق، جهان به کمک توسعه رفاه و آموزش بيشتر به مراعات اخلاق نزديک شده و نزديک تر خواهد شد. (اگرچه هرگز و از هيچ طريقي، از جمله ساختارسازي و ساختارشکني و… به وضع مطلوب نخواهد رسيد؛ به سبب محدوديت در طبيعت و نامحدوديت در طبع ما) و توسعه اخلاق هم در معناي حداقلي، يعني تلاش بيشتر براي اينکه لذت من به هزينه کمتري براي ديگران منجر شود و در معناي حداکثري، توليد بيشتر و توزيع بهينه لذت است. از اینجا

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

time management

-تمام زندگی را حاشیه ها فرا گرفته،حاشیه یعنی صرف کردن زمان در امور غیر عقلایی.
-اکثر انسانها اسیر علتهای روانشناسی روزگار می گذرانند ودچار میانمایهگی اند،با دلیل ودر دلیل زیستن سخت است .(آرامش کاذب را از بین میبرد)
-اگر سعی کنیم که جوری زندگی کنیم که در آینده از کنش های امروز پشیمان نشویم،به معنی دقیق کلمه از امروز استفاده کرده ایم . {منظورم از عقلانیت هر دو جنبه ی عملی و نظری آن است}

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

1944

ما هيچ وقت به اندازه دوران اشغال توسط آلمان ها آزاد نبوده ايم. ما همه حقوقمان و اولاً حق بيان را ازدست داده بوديم. هر روز، رو در رو، به ما توهين مي شد و بايد سكوت مي كرديم؛ ما را دسته دسته تبعيد مي كردند، به نام كارگر، يهودي و زنداني سياسي؛ هر جايي، روي ديوارها، در روزنامه ها و بر روي پرده سينما، آن تصوير بي روح و دل به هم زني را مي ديديم كه جباران مي خواستند از خودمان به خوردمان بدهند: و، به خاطر همه اين ها، ما آزاد بوديم. از آن جايي كه به نظر مي رسيد زهر نازي در ذهن ما رخنه كرده است، هر انديشه صحيحي يك پيروزي به شمار مي آمد؛ از آن جايي كه يك پليس تمام عيار در پي آن بود كه ساكتمان نگه دارد، هر سخني اعلام دوباره اصولمان محسوب مي شد؛ از آن جايي كه ما را به دام انداخته بودند، هر حركت ما ارزش يك تعهد را مي يافت. اوضاع و احوال غالباً دهشتناك مبارزه ما ، نهايتاً اين امكان را برايمان فراهم مي آورد كه، به گونه اي بدون تظاهر و شرمساري، آن وضعيت بيقرار كننده و تحمل ناپذيري را زندگي كنيم كه شرايط انساني مي خوانندش. تبعيد، اسارت و علي الخصوص مرگ (كه از مواجهه با آن در دوران هاي خوش تر شانه خالي مي كنيم) دغدغه دائمي ما مي شد. مي آموختيم كه اين ها نه اتفاقات قابل اجتنابند و نه حتي تهديدات هميشگي و ظاهري: اين ها سهم ما، سرنوشت ما و اساسا واقعيت ما به مثابه انسان است؛ هر لحظه از زندگيمان تعبير كامل اين عبارت پيش پا افتاده بود: "انسان فاني است". و هر تصميمي كه هريك از ما براي خود مي گرفت تصميمي معتبر به حساب مي آمد چرا كه رو در روي مرگ گرفته مي شد، چرا كه هر بار مي توانست به صورت "مرگ بهتر است تا..." بيان شود.و من در اين جا روي سخنم آن دسته سرآمد ازما نيست كه در نهضت مقاومت بودند، بلكه همه آن فرانسوياني است كه در هر ساعت شبانه روز در اين چهار سال گفتند نه! اما سبعيت دشمن هريك از ما را به منتهي اليه اين طيف سوق داد و از خودمان سؤالاتي را پرسيديم كه كسي از خود در زمان صلح نمي پرسد: هريك از آنهايي بين ما كه از جزئيات مقاومت اطلاع داشتند - و كدام فرانسوي دست كم يك بار در اين موقعيت قرار نگرفته بود؟ - با اضطراب از خود مي پرسيدند: "آيا اگر شكنجه شوم، تاب مي آورم؟" به اين ترتيب پايه اي ترين پرسش آزادي مطرح مي شد و ما مشرف به ژ‍رفترين معرفتي بوديم كه انسان مي تواند از خودش داشته باشد. چرا كه راز انسان عقده اوديپ يا عقده حقارت نيست، بلكه حد آزادي خويش است، توانايي وي در مقاومت در مقابل مصيبت و مرگ است. شرايط كوشش كساني كه درگير فعاليت هاي زيرزميني بودند برايشان تجربه جديدي فراهم آورد: آن ها مانند سربازان در روز روشن نمي جنگيدند. آن ها به دام تنهايي مي افتادند و در تنهايي در بند مي شدند. بي يار و ياور و بي دوست و رفيق مقاومت مي كردند، تنها و برهنه پيش روي جلاداني قرار مي گرفتند كه صورتشان تراشيده بود، خوب خورده و خوب پوشيده بودند و بر جسم بي نواي آنها مي خنديدند، شكنجه گراني كه وجدان بي مشكل و قدرت اجتماعي شان ايشان را محق جلوه مي داد. تنها. بدون دستي محبت آميز يا كلامي تشويق كننده. علي ايحال، در بن تنهاي شان، داشتند از ديگران حمايت مي كردند، همه ديگران، همه رفقاي آن ها در نهضت مقاومت. يك كلمه كافي بود كه ده ها و صدها دستگيري ديگر رخ دهد. مسئوليت تمام عيار در تنهايي تمام عيار – آيا اين همان تعريف آزادي ما نيست؟ اين محروميت، اين تنهايي، اين مخاطره عظيم براي همه يكسان بود. براي رهبران و افراد آنها؛ مجازات براي كساني كه پيغام ها را مي رساندند بي آن كه بدانند محتواي آن ها چيست و براي كساني كه كل نهضت مقاومت را فرماندهي مي كردند يكسان بود: اسارت، تبعيد و مرگ. هيچ ارتشي در جهان وجود ندارد كه خطر براي فرمانده كل آن با يك سرجوخه چنين يكسان باشد. و براي همين نهضت مقاومت يك جمهوري راستين بود: سرباز و فرمانده در معرض همان خطر، همان طردشدگي، همان مسئوليت تمام عيار و همان آزادي مطلق درون اين نظام بودند. به اين ترتيب، در خون و تيرگي قوي ترين جمهوري ها بنا شد. هر يك از شهروندان اين جمهوري مي دانست كه مديون همه ديگر است و فقط مي تواند بر خودش تكيه كند؛ هر كدام از آن ها در تنهايي اش به نقش تاريخي خود واقف بود. هر يك از آن ها، در مقابله با جباران، پاي قراردادي آزادانه و غيرقابل فسخ با خود ايستاده بود. و با انتخاب آزادانه خود، آزادي را براي همه انتخاب مي كرد. اين جمهوري بدون نهادها، بدون ارتش و بدون پليس چيزي بود كه هر فرانسوي مي بايست در هر لحظه به دست مي آورد و بر آن عليه نازيسم شهادت مي داد. كسي در وظيفه اش در نماند.ما امروز در آستانه جمهوري ديگري هستيم: باشد كه اين جمهوري كه در روشني روز برپا مي شود فضايل تلخ آن جمهوري شب و سكوت را حفظ كند.
ژان پل سارتر از اینجا

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

loneliness

گاهی وقتها در تنهایی ،احساسی روانی -معنوی انسان را دربر مگیرد وخودت را جلوی خودت لمس وتمام اهداف زندگیت را رها می کنی ،همچنین زمان را ...در حال می زه ایی و درخود فرو می روی. در هوای ابری پاییزی امروز،در این آخرهفته چنین حسی داشتم ،تمام کارها را رها کردم واین حال در ادامه با مستندی که از شبکه چهار پخش می شد، با اشعار قیصرواین ادم معمولی ِ بزرگ به اوج رسید! قطار می رود /تو می روی /تمام ایستگاه می رود/ ومن چقدر ساده ام /که سال های سال /در انتظار تو /کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه دادم

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

love

1/به نظرم عشق عینی نیست(حداقل میزان عینی بودنش کمتر از سایر پدیده هاست) وبسیار تحت اراده آدمی است به عبارت دیگه ما عاشق نمیشیم ما خودمونو عاشق میکنیم 2/اگه اینطوریه آدما واسه چی میخوان عاشق بشن ؟آیا تحت تاثیر فرهنگ(مثل فیلم هالیودی وموسیقی پاپ وشعر و...) ،غریزه جنسی،سود مادی،گریز ازتنهایی،جعل کردن معنا برای زندگیشون با عشق،روش روشنفکرانه برای عمیق تر کردن وفرار کردن از اینکه رابطه جنسی فقط یک رابطه معمولی-حیوانی باشه و... یا ترکیبی از این موارد 3/عشق را بیشتر فرایند عمیق تر شدن علاقه یافتم 4/واقعا خیلی طنزِ که بین آدما اینقدر از این موضوع صحبت میشه وشده اما دربارش تا این اندازه جهل داریم(مثل خیلی چیزای دیگه!)شاید این نتیجه ی فرار از خود شناسی باشه! 5/به نظرم عشق به دلیل انتزاعی بودنش در واقع مشترک لفظی شده و میشه انواع تئوری ها روبه انواع عشق ها نسبت داد 6/آخرین مورد هم بگم ار نظر روانشناس ها(البته تا اون جا که من چند تا مطلب از چند تا روانشناس ُ خوندم) خیلی با افلاطونی کردن یا به قول خودشون بیمار گونه کردن احساس عاشقانه مخالفند حتی اونوجوری روان پریشی می دونند. مدخلی در باره چیستی احساس عاشقانه وعشق

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

TRUTH

در تمام افعالمان(خواندن،گفتگو کردن ،فکر کردن،شنیدن و...) خواهان هیچ هدفی الا حقیقت نباید بود،اگر غیر از این باشد،یعنی هدف دیگری وجود داشته باشد آن را حقیقت مطلقی دانسته ایی که همه چیز باید در راستایش باشد .اما هیچ فکر کرده ایم که آن را چگونه وچرا کسب کرده ایم که حال باید به هر قیمتی حفظش کنیم.

۱۳۸۷ بهمن ۴, جمعه

زندگی در حال گذار

انسانها در طول زندگی گشتهای فکری دارند بدین معنی که دیدگاهشون نسبت به پدیده ها تغییر می کنه .البته این حالت برای من نسبتا زیاد اتفاق افتاده است واین باعث شده که به خودم ودیگران وهستی از پشت عینکهای مختلفی بنگرم ،این تازگی واقعا حس جالبیِ ...اما یه چیزی که شاید انسان اذیت کنه اینه که من اسمشو گذاشتم زندگی در گذار ،یعنی اون فاصله ای نگرش به پدیده ها در زمان تعویض عینک یا تعویض نگرش .که برای من حسی از عدم توانایی تحلیل خود -دیگران -هستی در کنار نداشتن هیچ هدف کوتاه مدتی را تداعی می کنه...وقتی این مدت طولانی بشه چه کاری میشه کرد ؟ وقتیکه شما تمام چیزهایکه می تونه از شما دستگیری کنه را کنار بگذارید وهمشون نقد کنید ! تنها چیزی که می تونه کمک کنه اینه که به قول نیچه باید به زندگی آری گفت و زندگی کرد...

planing-pur reza

بررسی عوامل خارجی بررسی محیطی عبــارت اســـت از نــظارت ، ارزیابی و نشر اطلاعات به دست آمده مربوط به محیط سـازمانی ، میان افراد کلیدی و موثر آن سازمان بررسی محـــیطی هم چنین ابزاری است که شرکت از آن برای جلوگیری از شوک های استراتژیک و تضمین سلامتی بلند مدت بهره می برد. تحقیقات نشان داده است که بین بررسی محیطی و سود شرکت رابطه مــستقیمی وجود دارد . در بررسی عوامل خارجی ، فرصـت ها و تهدید های پـیش روی شرکت ها شناسایی می شوند تا مدیران بتـــوانند بــا تدوین استراتژی های مناسب از فرصت ها بهره برداری کنند و اثرات عوامل تهدید کننده را کاهش دهند یا از آنها پرهیز نمایند. باید هم بر محیط عمومی و هم بر محیــط تخـــصصی نظارت کرد تا بتوان آن دسته از عوامل استراتژیـک را که در موفقیت یا شکست شرکت تاثیر ونقش به سـزایی دارند ، کشف و شناسایی کرد. نمودار 3.1 اجزای محیط خارجی شرکت ( شامل محیط عمومی وتخصصی) عوامل اجتماعی فرهنگی : این عـــوامل ، بــاورها ، ارزش ها ، نگرش ها ، نظریات و سبک زندگی کسانی را که در محیط خارج سازمان هستند ، در بر می گیرد مهم ترین عوامل اجتماعی فرهنگی به صورت زیر است: عوامل تکنولوژیکی : تغییرات در بـــخش تکــنولوژیک محیط عمومی می تواند اثر بسیار بر صــنایع مختـلف داشـــته باشد . این عوامل علاوه بر ابزارها و تجهیزات جدیدشامل رویکردهای جدید نـــیز می شوند . عـوامل تکنولوژیک نمونـــه هــایی از فــرصت ها و تـهدیدها می باشند که شرکت ها به هنگام تدوین استراتژی هاباید آنهارا مورد توجه قراردهند. برخی از عوامل مهم جهانی به صورت زیر است : روند رو به رشد تجارت جهانی نرخ های تبدیل ارز ظهور قدرت های جدید اقتصادی ( مانند هند وچین) توافقات تجاری بین بلوک های منطقه ای ( مانند نفتا، اتحادیه اروپا و آسیا) جهانی شدن بازارها واقتصاد شدت گرفتن رقابت جهانی مشتریان : اگر شرایط زیر موجود باشد ، مشتری های از نیروی قدرتمندی در رقبـــات صنعـــتی ( چانه زنی ) برخـــوردار می شوند: تعداد مشتریان محدود باشد . در این مورد از دست دادن یک مشتری تاثیر به سزایی بر روی صنعت می گذارد. مشتریان در حجم زیاد خریداری کنند. مشتریان بتوانند به راحتی اطلاعات دقیقی درباره تقاضا و هزینه فروش صنعت به دست آورند. مشتریان بتوانند به راحتی خرید خود را از یک فروشنده به فروشنده دیگر تغییر دهند و هزینه های تغییر فروشندگان بسیار پایین باشد . محصول استاندارد و تعداد عرضه کنندگان زیاد باشد. به طور کلی قدرت چانه زنی آنها در موارد زیر بیش تر است : هنگامی که تعداد تامین کنندگان محدود باشد. مشابه های جنس و یا خدمات محدود باشد . تامین کنندگان به افزایش فروش وابسته نباشند ، به این معنی که از دست دادن یک فروش برایشان حائز اهمیت نباشد. تامین کنندگان واقف باشند که صنایع خریدار برای تولید ، به خدمات و محصولات شان نیازمند هستند. تامین کنندگان به صورتی عمل کنند که تعویض و جانــشینی تامین کننده برای شرکت های خریدار دشوار باشد. رقبای موجود: در اکثرصـنایع ، حرکت رقابتی شرکت ها بر روی هم اثر گــذار است . در بسیاری از صـــنایع رقابت چنان بالاست که باعث کم شدن سود می شود . از مهم ترین اثـــراتی کـــه باعث افزایش رقابت بین شرکت های موجود در یک صنعت می شوند ، می توان به موارد زیر اشاره کرد: رشد آهسته صنعتی : در صورتی که رشد صنعت کندباشد ، رقیبان باید سهم بازار را از یکدیگر بگیرند تا پیشرفت کنند. بالابودن هزینه های ثابت : بدین معنی است که شرکت ها تحت فشار هستند تا با افزایش فروش بتوانند هزینه را تحمل کرده و در نهایت سود آور باشند. فقدان تنوع محصولات : این باعث می گردد که فشار زیادی بر روی قیمت ها و در بیش تر موارد باعث کاهش دادن قیمت ها شود . بالابودن تعدادرقیبان : یعنی این که سهم کل بازار باید به تعداد بیشتری تقسیم شود. بالابودن موانع برای خروج : بدین معنی است که شرکت هایی که مایل به ترک این صنعت هستند ، ممکن است که سرمایه و یا مقدار زیادی از آن را از دســـت بدهند . برای همین آنهامجبور هستند که در این صنعت بمانند حتی اگر سود شان کم باشد. رقبای غیر مستقیم ( جانشین ها) اگر شرکتی محصولاتی را تولید کند که جانشین کالاهـــا و یا خدمات یک صنعت باشد ، این شرکت ها را رقبای غیر مستقیم می نامند . به عنوان مثال آسپرین ، ایبوبروفن و استـــامینوفن همگی مشابه مسکن و به عنوان کالاهای جانشیــــن بـــه کار می روند . در قسمت خدماتی ، شرکت های اعتباری جانشـین بانک ها هستند و شرکت های مسافربری یا اتوبوس جانشیـــن شرکت های هواپیمایی می باشند ، جانشـــین هـای نزدیـک می توانند تعیین کننده سقف قیمت نیز باشند . به طور خلاصه در بررسی محیط خــارجی باید پس از تجریه و تحلیل محیط کلان ( شامل عوامل اقتـصادی ، اجتماعی – فرهنگی ، تکنولوژیکی و سیاسی ، حقوقی و قانونی ) و نیـــز تجــزیه و تحلیل محیط خرد ( شامل مشتریان ، عرضه کنندگان ، رقبا ، بــازار ، شرکت های دولتی و....)نسبت به استخــراج عوامل اســـتراتژیک ( یعنی فرصت ها و تهدیدها) اقدام کرد. اگر مزیت رقابتی سازمان به گونه ای باشد که در محـیط ، بازار و در میدان رقابت دوام بیش تری داشته وتوسط سایر رقبــا بـه راحتی تقلید نشود در آن صورت به یک مزیت رقابتی پایدار تبدیل خواهد شد. در مقابل ، عواملی ضعف تلقی می شوند که سازمان توانایی انــجام آنها را ندارد درحالی که قبلاً می توانست انجام دهد یا رقبای اصـلی این توانایی را دارند . کهنگی و فرسودگی ماشین آلات ، فقدان منابع مالی و غیره از آن جمله هستند . نقاط ضعف ، مهارت هــا و توانایی هایی هستند که سازمان به خاطر عدم برخورداری از آنها نمی تواند استراتژی هایی را انتخاب و اجرا کند . رویکرد وظیفه ای برای بررسی عوامل داخلی هر سازمان در قلــمرو واحد های وظیفه ای خود دارای نقاط قوت و ضعف است . درهیچ شـــرکتی نــقاط قـوت و ضعف همه واحد ها یکسان نیست . مدیریت استراتژیک فرایندی است که به روابط متقابل بسیار زیادی نیاز دارد. و در اجرای آن ایجاب می کند که بین مدیـــریت ســازمان و مدیریت واحدهای بازاریابی ، مالی / حسابداری ، تولید / عملیات ، تحقیق و تــوسعه و سیستم اطلاعات رایانه های هماهنگی اثربخشی وجود داشته باشد . موفقیـت سازمان در گروهمکاری و همیاری مدیران و کارکنان همه دوایر و واحد های ســازمانی است تا دیدگاه ها ، نظرات و عقاید خود را ارایه نمایند. مواردی که در رویکرد وظیفه ای مورد بررسی قرار می گیرند عبارت اند از : مدیریت ، بازاریابی ، مالـــی / حسابداری، تولید / عملیات تحقیق و توسعه اطلاعات رایانه ای مدیریت : مـــدیریت دارای پنج وظیفه اصلی است : برنامه ریزی ، سازماندهی ، ایجادانگیزه ، تامیـن نیروی انسانی و اعمال کنترل . عملکرد مدیریت براساس وظایف آن بررسی می شود تا قوت ها و ضعف هــای آن در داخل سازمان شناسایی شود . برخی از عوامل داخلی مهم در حوزه مدیریت را می توان به صورت زیر در نظر داشت: برنامه ریزی: در برگیرنده همه فعالیت هایی می شود که مدیر برای تدارک دیدن امور آینده انجام می دهد . کارهای خاصی که در این زمینه انجــام مــی شود ، عبارت اند از:پیش بینی، تعیین هدف های بلند مدت ، تدوین استراتژی ها،تعیین سیاست ها ، در نظر گرفتن هدف های کــوتاه مدت،تعیین فعالیت ها و اقدامات ، تعیین زمان مورد نیاز و غیره سازماندهی : ســـازمانــدهی در بــرگیرنده همه فعالیتهایی میشود که مدیریت انجام می دهد و منجر به یک ساختار از کارهای تخصصی و روابـط قدرت ها ( اختیارات ) می شود . کارهای مزبور شامـــل طرح ریزی سازمان تعیین شرایط احراز شـغل ، شـــرح وظایف ، تعیین ویژگی های شغل ، حــیطه نظارت ، وحدت فرماندهی ، ایجاد هماهنگی ، طــرح ریـزی شغل و تجربه و تحلیل شغل می شود ایجاد انگیزه : مقصود از ایجاد انگیزه کارهایی است که برای شکل دادن به رفتار انسانی انجام می شود . اقدامات خاصی که در این زمینه انــجام می گیرد ، عبارت اند از : رهبری، ایجاد ارتباط ، تـشکیل گروه های کاری . تعدیل در رفــتار ، تفــویض اختــیار، غنی سازی شغل ، رضایت شغلی ، تامــین نیـــاز، تغــییر ساختار تامین نیروی انسانی : فعالیت هایی که در زمیــنه تامین نیروی انسانی صورت می گیرد حول محور مدیریـت منابع انسانی می چرخد از جمله کارهایی که در این زمینه انجام می شود : تعیین دستمزد و حقوق ، مزایــای کارکنــان ، مصاحبه ، گزینش ، استخدام ، اخراج ، آمـوزش کارکنان ، توسعه مدیریت ، ایمنی کارکنان ، اجرای قــانون « اقدام مثبت » دادن فرصت برابر به همه داوطلبان کــار ، روابط اتحادیه های کارگری ، توسعه مسیر شغلی ، تحقیقات در زمینه مدیریت مــنابع انـسانی ، اجرای سیاســت های انضباطی ، رسیدگی به شکایت ها و روابط عمومی است . اعمال کنترل: مقصــود از اعمال کنترل ، فعالیت هایی است که مدیر جهت حــصول اطمنیان از این کـه نتایج واقعی با نتایج برنامه ریــزی شده سازگار اسـت ، انجام می دهد . کارهایی که درایــن زمـینه انـجام می شود ، عبارت اند از : کنترل کیفیت ، کنترل امور مالی ، کنترل فروش ، کنترل موجودی ها ، کنترل هــزینه ها ، تجزیه وتحلیل انحرافات ، دادن پاداش و تشویق و ترغیب افراد درقالب فعالیت های بازاریابی، شرکت همواره باید اطلاعات مورد نیاز را از محیط وبازارگردآوری کرده ( محیط شناسی ) و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد ( تحلیل محیطی ) تا فرصت های احتمالی موجود در آنــها را شناسایی کرده ( تجزیه و تحلیل فرصت های بازار ) در راستای استفـاده مناسب از آنها تلاش کند. بنابر این فعالیتهای اصلی بازاریابی عبارت اند از : محیط شناسی ، تحلیل محیطی و شناسایی فرصت ها ، تحلیل داخلی وتعیین وضعیت فعالیتهای موجود، انتخاب بازارهای هدف ، تعیین استـــراتژی هـای بازاریابی و برنامه ریزی ، اجرا و ارزیابی ( مدیریت ) اقدامات بازاریابی . دو پژوهشگر به نـام های جوئل ایوانس و باری برگمن بر این باورند که بازاریابی شامل نه وظیفه اصلی است : تحقـــیقات بــازاریابی ، تجزیه وتحلیل فرصـــت ها ، شــناسایی نیازهای مشتری ، برنامه ریزی کالا وخدمت، خرید ملزومات و تجــهیزات ، قیمت گذاری، توزیـع ، فروختن کالا و خدمت ، مسئولیت اجتماعی. مالی / حسابداری: اغــلب از نـظر سرمایه گذاران ، وضع مالی به عنوان تنها عامل یا معیار تعیین کننده وضع رقابتی سازمان به حساب می آید . برای تــدوین اسـتراتژی ها به شیوه ای اثر بخش باید نقاط قوت وضعف سازمـان را از نظر مالی تعیین کرد . قدرت نقدینگی ، میزان وام ، سـرمایه در گردش ، سود آوری ، استفاده بهینه از دارایی ها ، جــریان نقدی و حقوق صاحبان سهام می تواند به گونه ای باشد که برخی از استراتژی ها منتفی کردند و نتوان آن را به عنوان یک گزینه امکان پذیر مورد توجه قرار داد. اغلب ، عــوامل مـالی موجب می شوند که استراتژی های کنونی و برنامه های اجرایی تغییر یابند. برخی از عوامل داخلی مهم در حوزه مــالی و حسابداری عبارت اند از : تولید / عملیات : فعالیت های دایره تولید / عملیات یک شرکت شامل همه کارهایی می شود که اقلام ورودی را بـه کالاها و خدمات تبدیل می کند . مدیریت تولید ( عملیات ) با اقلام ورودی یا داده ها ، فرایند تبدیل واقــلام خروجی سرو کار دارد. (3C) Company Customer and Competitor راجر شرود براین باور است که مـــدیریت تـــولید (عملیات) شــامل پنج وظیفه یا حوزه تصـمیم گیـری می شود : فرایند ، ظرفیت ، موجودی ، نیروی کار و کشت برخی از عوامل داخلی مهم در حوزه تولید وعملیات عبارت انداز : تحقیق و توسعه : در زمــان کنــونی ، بــسیاری از شرکت ها هیچ نوع تحقیقی انجام نمی دهند و چیزی به نام دایره تحقیق و توسعه ندارند و ایــن در حالی اســـت کــه در سایر شرکت ها ، بقای شرکت بـه فعالیت های مـــوفقیت آمیز دایره تحقیق و توسعه بستگی دارد ؛ به ویـــژه شرکت هایی که استراتژی توسعه محصول را به اجــرا در می آورند به دایــره تحقیق وتوســـعه اهمیت زیادی می دهند شرکت های موفق ، فعالیت های دایره تحقیق و توسعه را به گونه ای سازماندهی می کنند که با واحد های دیگر همکاری و مشارکت داشته باشد . واحدهای تحقیق و توسعـه دارای دو شکل است : 1. تحقیق و توسعه داخل ســازمان ( واحد تحقیق و توسعه ) 2. بســتن قـرارداد با پژوهــش گران ، شرکت های خصوصی یا مستقل ماموریت کلی دایره تحقیق و توسعه گسترده شده است و موارد زیر را در بر می گیرد: قوت یا ضعف ؟ : با مشخص شــدن عـوامل کلیدی داخلی از طریق رویکرد وظیفه ای ، باید تعیین کرد که آیا این عوامل قوت هستند یا ضعف . برای این منظور کافی است مشخص شود که عوامل شناسایی شده با توجه به موقعیتی که شرکت در آینده می خواهد به آن دست یابد . قوت محسوب می شود یا ضعف . در صـورتی که عوامل موجود برای دستیابی به موقعیت آتی و با توجه به رونــد در پیش رو کافی ومناسب باشند ، می توان آنها را به عنوان نقطه قوت ســـازمان به حساب آورد؛ در غیر این صورت آن عامل برای سازمان یــک نقطه ضعف به حساب می آید. توجه هم زمان به ماموریت سازمان و استراتژی ها و بررسی اطـلاعات داخلی وخارجی سازمان ، مبنایی به دست مــی دهد که می توان بر آن اساس استراتژی ها باعث می شوند که سازمــان بـا طی مـراحل تدریجی از حالت کنونی خود پا فراتر گذاشته و به جایگـاه مورد نـظر ( درآینده ) دست یابد. تجزیه و تحلیل موقعیت ( داخلی و خارجی ) و در نظر داشتن ماموریت سازمان ، برای بررسی و انتــخاب استراتژی ضروری است مدیران وکارکنان که مسئول تعیــین مــاموریت سازمان و بررسی عوامل داخلی و خارجی بوده اند باید استراتژی های گونــاگونـی را شناسایی و آنها را ارزیابی نمایند. مرحله مقایسه کارکنان ومدیران باید درباره استراتژی های گوناگون به بحث بپردازند . استراتژی های پیشنهادی را بـاید فهرست کرد. پس از این که مشارکت کننــدگان در این فرایند همه استراتژی ها را درک نمودند ، آن گاه باید هر یک از آنها استراتــژی های پیشنهادی را بر حسب اهمیت به ترتیب بنویسند . اولویت ها بدین گونه تعیین می شوند : 1. نباید به اجرا در آید. 2. می توان آن را به اجرا در آورد 3. احتمالاً به اجرا در خواهد آمد و 4. به طور حتم باید به اجرا در آید . سپس با نظر جمع ، استراتژی های اولویت دار برای اجرا انتخاب می شوند .

۱۳۸۷ دی ۲۷, جمعه

پاچه‌خاری هنک

ام‌روز، خونه بودم که دیدم در می‌زنند. در را باز کردم و با یک زوج خوش‌تیپ و خوش‌لباس روبه‌رو شدم. اول، مرد شروع به صحبت کرد: «سلام! من جان (John) هستم و این هم مری (Mary) است.» مری: «سلام! می‌خواستیم از شما دعوت کنیم که با ما بیایید برای پاچه‌خاری هنک (Hank).» من: «ببخشید! موضوع چیه؟ هنک کیه و چرا باید پاچه‌خاری‌اش رو بکنم؟» جان: «اگر پاچه‌خاری‌اش را بکنی، به تو یک میلیون دلار پاداش می‌ده. ولی اگر این کار را نکنی، پدرت را در می‌آره.» من: «یعنی چی؟ این یک مدل جدید باج‌گیری هست؟» جان: «ببین! هنک یک ثروتمند خیرخواه هست. او این شهر را ساخته و صاحب این شهر هست. حالا تصمیم گرفته به تو یک میلیون دلار بده، البته به شرطی که پاچه‌خاری‌اش را بکنی.» من: «اما این که خیلی بی‌معنی هست. چرا …» مری: «تو اصلن کی هستی که درباره‌ی پاداش هنک سوآل کنی؟ مگه یک میلیون دلارت رو نمی‌خوای؟ به نظرت ارزش این که پاچه‌خاری‌اش را بکنی نداره؟» من: «خب، شاید! اگر منطقی باشه، ولی …» جان: «پس بیا بریم.» من: «شما خودتون پاچه‌خاری هنک را می‌کنید؟» مری: «آره! همیشه!» من: «یک میلیون دلارتون را گرفته‌اید؟» جان: «خب نه! آخه تا وقتی که این شهر را ترک نکنی، پاداش‌ات را نمی‌گیری.» من: «پس چرا شهر رو ترک نمی‌کنید؟» مری: «تا وقتی که هنک نگفته حق نداری این شهر را ترک کنی. وگر نه پولی در کار نیست و پدرت را هم در می‌آره.» من: «کسی رو می‌شناسید که بعد از پاچه‌خاری هنک، شهر را ترک کرده باشه و یک میلیون دلار را گرفته باشه؟» جان: «مادر من سال‌ها پاچه‌خاری هنک را کرد تا این که پارسال از این شهر رفت و مطمئن هستم که یک میلیون دلارش را گرفت.» من: «در این یک سال با مادرت حرف زده‌ای؟» جان: «معلومه که نه! هنک اجازه نمی‌ده.» من: «پس اگر تا حالا با کسی که پول را گرفته باشه حرف نزدید، از کجا می‌دونید که هنک پول را می‌ده؟» مری: «خب، هنک یک مقدار از پول را پیش از ترک شهر می‌ده. مثلن ممکنه در کار ترفیع بگیری. یا ممکنه در بخت‌آزمایی برنده بشی و یا حتی یک اسکناس در کوچه پیدا کنی.» من: «خب این چیزها چه ربطی به هنک داره؟» جان: «آخه هنک روابط زیادی داره.» من: «ببخشید! ولی این به نظر من یک جور حقه‌بازی می‌رسه.» جان: «ولی حرف یک میلیون دلار هست. یعنی حتا نمی‌خواهی شانس‌ات را آزمایش کنی؟ و در ضمن یادت باشه؛ اگر پاچه‌خاری هنک را نکنی، پدرت را در می‌آره.» من: «کاش می‌شد هنک را می‌دیدم و با خودش حرف می‌زدم. شاید این‌جوری مشکل حل می‌شد.» مری: «کسی نمی‌تونه هنک را ببینه یا با اون حرف بزنه.» من: «پس چه‌طور پاچه‌خاری‌اش را می‌کنید؟» جان: «گاهی اوقات ادای پاچه‌خاری را درمی‌آریم و به پاچه‌ی او فکر می‌کنیم. گاهی هم پاچه‌ی کارل را می‌خارونیم و کارل اون را به هنک منتقل می‌کنه.» من: «کارل دیگه کیه؟» مری: «کارل دوستمونه. کارل کسی بود که حاضر شد هنک را به ما معرفی کنه. تنها کاری که کردیم این بود که چند باری کارل را به شام دعوت کردیم.» من: «و شما حرف‌های کارل را قبول کردید؟ این که کسی به نام هنک هست که باید پاچه‌خاری‌اش را کرد و او در عوض به شما پاداش می‌ده؟» جان: «خب نه! کارل نامه‌ای داره که هنک سال‌ها پیش براش فرستاد. این هم کپی نامه؛ خودت بخون.» در این لحظه جان یک نامه به من داد که روی سربرگ کارل بود. این نامه یازده بند داشت.

  1. پاچه‌ی هنک را بخارانید و او در عوض موقع ترک شهر به شما یک میلیون دلار می‌دهد.
  2. در مصرف الکل زیاده‌روی نکنید.
  3. پدر کسی را که مثل شما فکر نمی‌کند دربیاورید.
  4. درست بخورید.
  5. این نامه را هنک دیکته کرده است.
  6. ماه از پنیر سبز درست شده است.
  7. هر چه هنک بگوید درست است.
  8. بعد از توالت رفتن دست‌تان را بشویید.
  9. الکل ننوشید.
  10. سوسیس را لای نان بگذارید و بخورید، ولی از سس استفاده نکنید.
  11. پاچه‌ی هنک را بخارانید؛ او در غیر این صورت پدرتان را در می‌آورد.

من: «به نظر میاد نامه روی سربرگ کارل نوشته شده باشه.» مری: «آخه هنک کاغذ نداشت.» من: «من حدس می‌زنم که این دست‌خط خود کارل باشه.» جان: «خب معلومه! ولی هنک آن را دیکته کرده.» من: «ولی من فکر کردم کسی نمی‌تونه هنک را ببینه.» مری: «خب الان کسی نمی‌تونه. سال‌ها پیش هنک با چند نفری حرف زده.» من: «گفتید هنک یک آدم خیرخواه هست. پس چه‌طوری پدر مردم را به‌خاطر متفاوت بودن در می‌آره؟» مری: «این چیزی هست که هنک می‌خواد و حق همیشه با هنک هست.» من: «از کجا می‌دونی؟» مری: «به بند هفت نگاه کن! نوشته حق همیشه با هنک هست. همین برای من کافیه.» من: «شاید دوست شما، کارل، این چیزها را از خودش درآورده باشه.» جان: «امکان نداره. ببین، بند ۵ می‌گه هنک این نامه را دیکته کرده. تازه، بند دو می‌گه در مصرف الکل زیاده‌روی نکنید و بند ۴ می‌گه درست غذا بخورید و بند ۸ می‌گه بعد از توالت دست‌تان را بشویید. همه می‌دونن که این چیزها درست هستند. پس بقیه‌اش هم باید درست باشه.» من: «اما بند ۹ می‌گه الکل ننوشید که با بند ۲ نمی‌خونه. بند ۶ هم می‌گه ماه از پنیر سبز درست شده که غلط هست.» جان: «تناقضی بین ۲ و ۹ نیست. در واقع بند ۹ مکمل بند ۲ هست. در ضمن، تو که خودت در ماه نبودی. پس نمی‌تونی بگی از پنیر سبز درست نشده.» من: «اما دانش‌مندها با اطمینان می‌گن که ماه از سنگ درست شده.» مری: «اما اون‌ها نمی‌دونند که این سنگ از زمین رفته یا از فضا. پس به همین سادگی ماه می‌تونه از پنیر سبز باشه.» من: «خب من متخصص نیستم. ولی فکر کنم این تئوری که ماه از زمین جدا شده، خیلی وقته که رد شده. در ضمن، این که ندونیم سنگ از کجا اومده به این معنی نیست که ماه از پنیر درست شده.» جان: «آها، دیدی؟ اعتراف کردی که دانش‌مندان هم اشتباه می‌کنن. ولی می‌دونیم که هنک هیچ‌وقت اشتباه نمی‌کنه.» من: «از کجا می‌دونیم؟» مری: «معلومه که می‌دونیم. بند ۵ این رو می‌گه.» من: «شما می‌گید که هنک همیشه راست می‌گه چون لیست این‌طور گفته و لیست درسته چون هنک اون را دیکته کرده. از طرف دیگه، می‌دونیم که هنک اون را دیکته کرده چون لیست این طور می‌گه. این یک استدلال دوری هست. مثل اینه که بگیم: هنک درست می‌گه چون خودش گفته که درست می‌گه.» جان: «آفرین! حالا داری متوجه می‌شی. دیدن کسی که یاد می‌گیره مثل هنک فکر کنه خیلی لذت داره.»

توضیح: این نوشته ترجمه‌ی یک طنز از آقای جیم هوبر (Jim Huber) است. من چند خط آخر داستان را حذف کردم.

اسناوندی:این داستان کوتاه را ماه ها پیش خوندم (http://blog.frozenpla.netدر بلاگ پسر فهمیده)نویسنده از ادیان تاریخی دستمایه ایی برای طنز ساخته ...