۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

loneliness

گاهی وقتها در تنهایی ،احساسی روانی -معنوی انسان را دربر مگیرد وخودت را جلوی خودت لمس وتمام اهداف زندگیت را رها می کنی ،همچنین زمان را ...در حال می زه ایی و درخود فرو می روی. در هوای ابری پاییزی امروز،در این آخرهفته چنین حسی داشتم ،تمام کارها را رها کردم واین حال در ادامه با مستندی که از شبکه چهار پخش می شد، با اشعار قیصرواین ادم معمولی ِ بزرگ به اوج رسید! قطار می رود /تو می روی /تمام ایستگاه می رود/ ومن چقدر ساده ام /که سال های سال /در انتظار تو /کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه دادم

۱ نظر:

  1. به نام خداوند پیامبران و نه خداوند فیلسوفان _ پاسکال
    خدا هست
    احساسش می کنم ...مثل سوختن...مثل اختیار...مثل وجود...
    موافقم گاهی رها کردن و یا حتی فرار از همه چیز حتی از خود تنها راه تنها شدن با خود است.
    حس خوبی داره

    پاسخحذف