۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

love

1/به نظرم عشق عینی نیست(حداقل میزان عینی بودنش کمتر از سایر پدیده هاست) وبسیار تحت اراده آدمی است به عبارت دیگه ما عاشق نمیشیم ما خودمونو عاشق میکنیم 2/اگه اینطوریه آدما واسه چی میخوان عاشق بشن ؟آیا تحت تاثیر فرهنگ(مثل فیلم هالیودی وموسیقی پاپ وشعر و...) ،غریزه جنسی،سود مادی،گریز ازتنهایی،جعل کردن معنا برای زندگیشون با عشق،روش روشنفکرانه برای عمیق تر کردن وفرار کردن از اینکه رابطه جنسی فقط یک رابطه معمولی-حیوانی باشه و... یا ترکیبی از این موارد 3/عشق را بیشتر فرایند عمیق تر شدن علاقه یافتم 4/واقعا خیلی طنزِ که بین آدما اینقدر از این موضوع صحبت میشه وشده اما دربارش تا این اندازه جهل داریم(مثل خیلی چیزای دیگه!)شاید این نتیجه ی فرار از خود شناسی باشه! 5/به نظرم عشق به دلیل انتزاعی بودنش در واقع مشترک لفظی شده و میشه انواع تئوری ها روبه انواع عشق ها نسبت داد 6/آخرین مورد هم بگم ار نظر روانشناس ها(البته تا اون جا که من چند تا مطلب از چند تا روانشناس ُ خوندم) خیلی با افلاطونی کردن یا به قول خودشون بیمار گونه کردن احساس عاشقانه مخالفند حتی اونوجوری روان پریشی می دونند. مدخلی در باره چیستی احساس عاشقانه وعشق

۳ نظر:

  1. من هم زیاد درباره ی موضوع عشق فکر کردم و کتاب خوندم. و تقریبا به این نتیجه رسیدم که اون عشق افلاطونی اصلا وجود خارجی نداره چون عشق به اون مفهوم یعنی از خود گذشتگی در صورتی که عملا عشق چیزی جز خود خواهی نیست . با نظر شما موافقم که انسان ها به خاطر خودشون سعی می کنند که عاشق بشن...به خاطر مادیات ...یا به خاطر فرار از تنهایی یا به بهرین شکلش برای معنا دادن به زندگی خود.که در هر صورت انگیزه ی عشق به خود طرف بر می گرده...
    در رمان بزرگ آناکارنینا که محوریت موضوعش عشق هست دو شخصیت اصلی رمان با دو تئوری متفاوت نسبت به عشق با هم بحث می کردند که نهایتا تولستوی به بن بست رسید و تا پایان این رمان هزار صفحه ای این بحث نا تمام و این مسئله بی جواب ماند.
    ولی خوب جواب به غریزه نزدیک تر بود تا عشق پاک و افلاطونی.
    ممنون از مطالبتون

    پاسخحذف
  2. اسم و ادرس نوشته بودم نمیدونم چرا ناشناس شدم!

    پاسخحذف
  3. راستی در مورد معنای زندگی هم نظر شخصی خودمو نوشتم...نمی دونم تا چه حدی برای دیگران قابل قبوله

    پاسخحذف