۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

کاروزی مداوم و سلامتی روانی

آدمی چنان است که هرازچندگاهی (میزان مطلوب و تعادل مناسب را باید یافت، نه بسیار زود به زود که بیشتر به بیماری/اختلال وسواسی-اجباری پهلو زند و نه آن مقدار دیر به دیر که کارایی نداشته باشد) باید با خود مرور کند که باورهایش و احساسات و خواسته ها و نیازهایش، چه مقدار با واقعیت و عقلانیت نزدیک است. تا بعد بدین نتیجه دست یابد که چه تغییراتی در باور، احساسات، خواسته های خویش باید ایجاد نماید.
این موضوعی بود که به تازگی متوجه شدم همواره فکر می کردم، که به خصوص در ساحت احساسات و خواسته ها، همین که در خود جا انداختی که چه احساسات و خواسته هایی عقلانی/سالم است، این امور نهادینه می شوند. حال آنکه چنین نیست و همچون حمام رفتن که باید برای سلامتی فیزیکی تکرار و تکرار شود، برای سلامتی/کمال روانی نیز باید همانطور که گفته شد با مرور و مرور، نقد و نقد سلامتی/کمال روانی را در خود نهادینه کرد.
پ ن: حالا فهمیدم که چرا حمام رفتن زیر دوش گرم برایم لذت بخش است، چرا که استعاره ایی از پاک کردن روان بر آدمی حادث می شود.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

اندر احوالات این روزهای خود

جدیدا متوجه شدم که سیالیت ذهنی ام کم شده است، اما برای توجیه چند فرض به ذهنم می رسد:
- در گذشته نیز سیالیت ذهنیم همین طور بودش، فقط الان واقع بین تر شده ام 
- مساله هایم کم شده است، 1) چون پاداش های مناسبی از بیرون (دانشگاه، اجتماع، ...) به من داده نشده است، پس ذهنم خودکار/ناخودآگاهم اولویت مشکل گشایی و همینطور مساله ها را پایین آورده است. 2) نگاه انتقادی به مساله ها زیاد است، طوریکه در بدو زاده شدنشان خشکانیده می شوند.
- مبارزه با انگیزه های غیر علمی/نا بالغانه که در گذشته باعث ایجاد انگیزش در علم آموزی میشد (مثل پیشرفت و متفاوت بودن و ...)، خود علم آموزی را تحت شعاع قرار داده است
- نظام آموزشی چنان است که دیکتاتورمنشانه (قالبها و قوانین، دست و پای ذهن های منعطف  را می بندد و آدمی را سرد می سازد) است وآدم ها را متوسط الحال و میانمایه میسازد
- اگر منحنی ایی بین تجربه(محورافقی ) و کم و کیف مسائل-راه حلها (محورعمودی ) بکشیم به نظرم رابطه مثبت و کاهنده باید باشد، چون با افزایش تجربه مسائل عمیق تر می شود و یافتن شان سخت تر و متعاقبا راه حلها نیز کمتر می شود
- این حس نیز تحت الشعاع واقعی شدن معنای زندگی قرار گرفته است و همانطور که ارزش زیستن برای ام کاهش یافته آن به آب و آتیش زدن ها نیز کاهش یافته

۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

عجز در پذیرش مفهوم معجزه


1)      انسانها حداقل تا به امروز، به شناخت و تبیین تمام پدیده ها فیزیکی نرسیده اند (طوریکه سوال/مسئله ایی دیگر باقی نباشد)
2)      معجزه آنطور که گفته اند، یعنی تغییر رویه طبیعت از مسیر همیشگی اش و بوجود آمدن پدیده ایی جدید که تنها دیگران آن را می توانند توجیه ماورایی کنند. مسئله اساسی اینست که این دیگران، شناخت کاملی از تمام پدیده ها باید داشته باشند تا آنگاه بتوانند داوری کنند که آن معجزه (=پدیده خاص) از مسیر همیشگی-طبیعی اش خارج شده است یا خیر؟ 
پس براساس (1) هیچ بشری نمی تواند صلاحیت درک اعجاز را داشته باشد.