۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

مسائل و راه حلها، دروغین و راستین


{مراد از مسئله هر عاملی است که ما را از وضع مطلوب باز می دارد}
می توان از جنبه ایی زندگی ما انسانها را به دو شق مرتبط تقسیم کرد، همه ی ما در طول زندگی در جدالی مقابل ِ مسئله ها و راه حل ها هستیم. چه ما در حال دسته و پنجه نرم کردن با یک مسئله شخصی باشیم و چه در حال یک پژوهش علمی و یا ناراحت از کاهش فروش محصول بنگاه-مان و...
معروف است که گویند پزشک حاذق (بعضا گویند مدیر موثر) پزشکی است که بیماری را (مسئله را) خوب تشخیص می دهد، به قیاسی نیز می توان گفت انسانی زندگی خوبی خواهد داشت که مسائل واقعی داشته باشد و نه مسئله های کاذبی.
مسئله کاذب در مقابل مسئله ی واقعی چیست ؟

من به این نتیجه رسیدم که مسئله ایی واقعی است که:
1)      قابل حل باشد. به عبارتی مسئله ایی که حلش در توانمان نباشد، مسئله واقعی نیست. در توانمان نباشد یعنی یا از اختیار کل بشر خارج باشد و یا در اختیار بشر باشد، ولی نهادهای اجتماعی آن را از حوزه اختیار ما خارج کرده باشد. مسائل بزرگی وجود دارند که حکیمان جهان در تاریخ درباره آنها اندیشیده اند که به واقع کاذب اند. مانند مسئله جبر یا اختیار/  مسئله نظم داری ویا مسله ی شر در هستی/ وجود یا عدم وجود جهان ِ خارج ِ ذهن  
2)      اولویت داشته باشد. مسئله ایی که شرط قابل حل بودن را داشته باشد ولی فوری و فوتی نباشد، آن نیز کاذب است. راه تشخیص اولویت داری اینست که، حل آن مسئله برای آدمی بیشترین مطلوبیت را نسبت به سایر مسائل دارا باشد و حل آن بیشترین تاثیر را در زیسنن ما داشته باشد. کشوری که به مقدار زیادی در صنعتش از دانش ِ فنی تولیدات ِ خیلی ساده تر ناتوان است، پی دانش های ِ "های تک" مثل انرژی هسته ایی باشد، بر عبث می پاید.
3)      خود مسئله معلول مسئله دیگری نباشد. اگر ما دو مرحله بالا را طی کردیم و به مسئله A رسیدیم و پی حلش باشیم اما به مسئله B که علت اصلی مسئله A  است را نادیده بگیریم، در واقع دچار نزدیک بینی شده ایم و در مسئله ی کاذب دیگری قرار داریم.
راه حل طی فرایندی است از ابتدا به انتها: تعریف و تشخیص مسئله> تعیین هر چه بیشتر راه حلهای مختلف (راه حلهای بدیل)> ارزیابی یا رد راه حلهای نادرست> انتخاب بهترین راه حل> اجرایی کردن راه حل انتخابی> ارزیابی کل فرایند بعد از اجرایی کردن و ثبت نتایج (فیدبک)
                                   



۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

چگونگی سبز شدن یک جنبش


هر چند شاید، شناخت تمام عوامل تاثیر گذار ومیزان تاثیر پدیده ی اجتماعی مثل انقلابات سخت باشد (به علت وقوع نادر شان و همچنین ابعاد چند وجهی ِ وسیع اقتصادی، فرهنگی،اجتماعی شان) اما می توان گفت جنبش های اجتماعی نیز زمانی هویدا می شوند که مجموع سود های برامده از آن در ذهن معترضان و یا در واقع بیش از هزینه های آن گردد.
معترضین که هستن؟ به نظر من میشود معترضین را به دو دسته انتزاعی تقسیم کرد، افرادی که فایده ی برامده از نتیجه ی حضورشان در جنبش برایشان عامل تعیین کننده است و دسته ی دوم که هزینه کم برامده از عمل است که تعیین کننده است.
دسته اول ایدئولوگ هستن، به این معنا که به تحلیلی رسیده اند که عامل اصلی و یا یکی از عوامل اصلی وضع نامطلوب کنونی  دولت مستقر است و یا نظام بدیل می تواند در مجموع فایده بیشتری داشته باشد تا نظام فعلی . این دسته شروع کنندگان و بخش راهبر جنبش اند، تعداد و عمق فکری وخلاقیت آنها بسیار تاثیر گذار است، به خصوص در ابتدای شکل گیری. اما هرگز به تنهایی نمی توانند پایان بخش باشند و پیروزی جنبش را سبب شوند. سقف تحمل هزینه هایشان بیشتراست (شاید در براورد فایده-هزینه به خطا می روند)
دسته دوم به مراتب سودهای کمتری در ذهن می پروراند و عامل مبارزه اش هزینه های پایین است. نه تنها تعدادشان از گروه پیش بیشتر است بلکه با وسعت گرفتن جنبش بر تعدادشان افزوده می شود (مانند کالاهای مد در بازاریابی)
حال بیایم به ایران، دسته ی اول به خاطر فاصله گرفتن از فضای چپ کم وکمتر میشود و جهت گیری های فکری آنان تغییر کرده است، آنان مبارزه می کنند برای زندگی بهتر و آزادتر و نه آنکه همین زندگی و آزادی حداقلی را از کف بدهند. اما برای دسته ی دوم هزینه ها تعیین کننده است، ابتدای جنبش مصادف بود با روزهای پایانی انتخابات، فضا بازتر بود در اتمسفر تهران، همین آزادی ِ بدون هزینه عده ایی را به مبارزه جسور کرد./ هزینه فرصت از دست رفته برای عده ایی دیگر بسیار پایین است، با انفجار جمعیتی سالهای55-65 به اضافه رکود تورمی مزمن ایران، روی موج جوانان بیکار است. پسران مطالبات دارند و دختران با تغییر فرهنگی خواهان درامدند./ تعداد بالای شرکت کننده در تظاهرات خیابانی احتمال هزینه را بر تعداد بیشتر تقسیم می کرد و این امر هزینه را به شدت کاهش می داد./ تظاهرات خیابانی کالای بی جانشین و پر مزیتی است، هیچ گاه و هیچ کجای دیگر معترضین نمی توانند چیزهایی را فریاد بزنند که فکر میکنند درست است و خود حقیقی-شان را در مقابل دیگران در شهرشان ببینند.
با افزایش هزینه ها بود که دسته ی دوم فضا را پس داد . دولت می خواهد ومی تواند با اتکا به درامدهای نفتی، ابزار و افراد بیشتری را برای بالا بردن هزینه و مهار معترضین به کار برد. حال باید دید که در این مبارزه ی هزینه –فایده چه گروه ایی موفق میشوند؟
در آخر و ورای نوشته هایی که به اجبار، به متغیرهای با معنا از لحاظ آماری می پردازد، من نمی توانم نهایت ِ احترام و افتخارم را به عنوان انسان از انسانهای انگشت شماری که خود را ملزم میدارند از حقوقی و جنبشی دفاع کنند، که بر حق میدانند و حقیقت، هزینهایی نیز می پردازند بدون آنکه سودی مستقیم به آنان برسد. سفید پوستانی که در جنبش های برابری حضور دارند و داشتند، مردانی که برای مطالبه ی حقوق زنان به عنوان انسان و نه به عنوان جنس مبارزه می کنند، انسانهای معمولی از لحاظ تمایل جنسی که از حقوق اقلیتهای جنسی دفاع می کنند برای داشتن حقی این چنین خصوصی، انسانهای غیر دینی که برای داشتن حق ِ ابراز مذهبی مسلمانان در غرب تلاش می کنند و...  آنقدر کار این عده یه قلیل از لحاظ کمی، پر کیفیت است که شاید یک تنازع بقای صرف زیستی-طبیعی را به اوج یک زندگی اخلاقی-انسانی پیوند میدهند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

اخلاق و مسئله بنیادین سود ِ اخلاقی زیستن

"آیا عقلانی است كه اخلاقی زندگی كنیم؟ مراد از این پرسش این است كه آیا زندگی اخلاقی به‌صرفه است؟ البته منظور از عقلانیت،‌ عقلانیت عملی است نه عقلانیت نظری. پس باید درصدد فهم عقلانیت عملی برآییم. به زبانی ساده، عقلانیت عملی بدین معناست كه هزینه اعمال فرد در زندگی از سود آن بیشتر نباشد. اگر شخص كاری را انجام دهد كه هزینه آن بیش از سودش باشد چنین كاری عرفا از عقلانیت عملی برخوردار نیست.حال مسئله اصلی این است كه خود اخلاقی‌زیستن هم نوعی كار است و باید هزینه‌ای كه فرد برای زندگی اخلاقی می‌پردازد كمتر از سود آن باشد. بدین‌قرار هر عمل اخلاقی تابع همین حكم است. نه فقط هر عمل اخلاقی بلكه كل زندگی انسان اگر قرار است اخلاقی باشد، بایستی هزینه و سودی متناسب داشته باشد. واضح است كه بدون پرداخت هزینه نمی‌توان زندگی اخلاقی داشت. تجربه ثابت كرده است كه زندگی اخلاقی هزینه بالایی دارد."
با اخلاقی زیستن آدمی اکثر اهداف انسانی، از جمله ثروت، قدرت، حیثیت اجتماعی، شهرت، محبوبیت، جا ومقام را به نسبتی از کف میدهد
اما راه کار ملکیان مبتنی بر نظر افلاطون است:
"در عمیقترین لایه وجود آدمی نیاز به سه عنصر است. یکی نیاز به حقیقت دیگری نیاز به خیر(خوبی) و سومی نیاز به زیبایی و جمال. برای کسی که دنبال حقیقت است و این نیاز بیشتر در او وجود دارد فلسفه و علوم راهکار خواهد بود. برای کسی که نیاز به جمال در او بیشتر است روی آوردن به هنر او ارضاء خواهد کرد و برای کسی که نیاز به خوبی و خیر در او وجود دارد اخلاقی زیستن ارضاء کننده خواهد بود. "
اما به نظر من در این قول افلاطون با ساده انگاری های زیادی توامان است، به نظرم:
1) اگر این سه لایه وجودی چنان با هم منفک یا جدا نباشند، انگاه نمی توان فقط برای رفع نیاز ِخیر، عمل اخلاقی را انجام داد و سود ِ اخلاقی زیستن را برای لایه ی حقیقت طلب، توجیه نکرد و نیاز حقیقت طلبی را ارضا ننمود.
2)اگر میزان غلبه ی هر یک از این سه ساحت در اختیار ما باشد، آنگاه انتخاب هر یک از این سه لایه، خود در حوزه اخلاق قرار و خود معلول عمل اخلاقی قرار میگیرد و دیگر نمی شود اخلاق را برای رفع نیاز "خیر" توجیه کرد (چون دور حاصل می شود)
2-2)اگر از لحاظ اخلاقی لایه حقیقت طلبی را انتخاب و آن را در خود پرورش دهیم، با توجه نکردن به عقلانیت ِعمل ِ اخلاقی (همان سودِ اخلاقی زیستن) آیا دچار عمل غیر اخلاقی نمی شویم؟

 پ ن: چند هفته پیش استاد ملکیان نشستی در باب اخلاق دینی و عرفی داشتند، بیشتر نقل قولها نیز از آن نشست بود.(http://www.neeloofar.ir/thinker-/45-mostafa-malekiyan/456-1389-01-31-14-52-50.html وhttp://malekiyan.blogfa.com/post-213.aspx )