۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

loneliness

گاهی وقتها در تنهایی ،احساسی روانی -معنوی انسان را دربر مگیرد وخودت را جلوی خودت لمس وتمام اهداف زندگیت را رها می کنی ،همچنین زمان را ...در حال می زه ایی و درخود فرو می روی. در هوای ابری پاییزی امروز،در این آخرهفته چنین حسی داشتم ،تمام کارها را رها کردم واین حال در ادامه با مستندی که از شبکه چهار پخش می شد، با اشعار قیصرواین ادم معمولی ِ بزرگ به اوج رسید! قطار می رود /تو می روی /تمام ایستگاه می رود/ ومن چقدر ساده ام /که سال های سال /در انتظار تو /کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه دادم

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

love

1/به نظرم عشق عینی نیست(حداقل میزان عینی بودنش کمتر از سایر پدیده هاست) وبسیار تحت اراده آدمی است به عبارت دیگه ما عاشق نمیشیم ما خودمونو عاشق میکنیم 2/اگه اینطوریه آدما واسه چی میخوان عاشق بشن ؟آیا تحت تاثیر فرهنگ(مثل فیلم هالیودی وموسیقی پاپ وشعر و...) ،غریزه جنسی،سود مادی،گریز ازتنهایی،جعل کردن معنا برای زندگیشون با عشق،روش روشنفکرانه برای عمیق تر کردن وفرار کردن از اینکه رابطه جنسی فقط یک رابطه معمولی-حیوانی باشه و... یا ترکیبی از این موارد 3/عشق را بیشتر فرایند عمیق تر شدن علاقه یافتم 4/واقعا خیلی طنزِ که بین آدما اینقدر از این موضوع صحبت میشه وشده اما دربارش تا این اندازه جهل داریم(مثل خیلی چیزای دیگه!)شاید این نتیجه ی فرار از خود شناسی باشه! 5/به نظرم عشق به دلیل انتزاعی بودنش در واقع مشترک لفظی شده و میشه انواع تئوری ها روبه انواع عشق ها نسبت داد 6/آخرین مورد هم بگم ار نظر روانشناس ها(البته تا اون جا که من چند تا مطلب از چند تا روانشناس ُ خوندم) خیلی با افلاطونی کردن یا به قول خودشون بیمار گونه کردن احساس عاشقانه مخالفند حتی اونوجوری روان پریشی می دونند. مدخلی در باره چیستی احساس عاشقانه وعشق