۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

در باب فرهنگ


در اینجا فرهنگ براساس نظریه ی کارکرد گرایی که معتقد است، مهمترين كاركرد فرهنگ تأمين نيازهاي بشر است، تحلیل می شود.
ما در ساحت روان با نیازها و خواسته هایی (که مربوط به درون است) روبه رو ایم و امکاناتی در بیرون داریم، رابط بین این دو قسمت را فرهنگ بر عهده دارد، نیاز به کالری (غذا) در همه مشترک است ولی فرهنگ است که یکی غذای دریایی ویا ایرانی ویا گیاهخواری و یا همبرگر را ترجیح می دهد (در باره ی نیازهای سطح بالاتر نیز همین قاعده وجود دارد).
در بسیاری از نیازها مجبوریم تنها در چارچوب فرهنگ عامه رفع نیاز کنیم (البته از استثنا بگذریم که افرادی چارچوب پیش گفته را به حداقل ممکن می رسانند).
در آغاز، فرهنگ قدرتش را از ایده ایی می گیرد، ایده ایی که نیازی را بهتر مرتفع کرده است. اما در ادامه  فرهنگ قدرتش را از عاملینش می گیرد و عامه نیز  قدرتشان را از فرهنگ (رابطه دو سویه و دایره ایی است). کم کم وقتی فرهنگی نهادینه میشود (قدرت میگیرد) از قدرت عقلانی شکل گیری اولیه-اش مستقل ومستقل تر میشود، طوریکه حتی فرهنگی می تواند به ضد خود نیز تبدیل شود و عاملینش نسبت به چرایی انجام آن فرهنگ کاملا بیگانه و ناآشنا شوند.
پس بسیار طبیعی ست که با تغییر غیر قابل اجتناب ِزمان و زمانه، رفع نیاز جدید (فرهنگی جدید) باید جای قدیمی تر را بگیرد. اما قدرت و ضد عقلانیت گشتن ِاشاره رفته ی فرهنگ گذشته (سنت) مانع فرهنگ جدید می گردد و نزاعی بین این دو شکل می گیرد و کم کم برای عاملین (به خصوص برای پیشگامان) وجود یا عدم وجود ِایده ی ِعقلانی ِابتدایی پر رنگ می شود و دو فرهنگ در عقلانیت کارکردی -شان وزن میشوند و سرانجام یکی پیروز می گردد و دوباره مدل اشاره رفته غالب می شود ( البته این نزاع را ما در سطح محسوس به نزاع بین پیشگامان و سنت گرایان هر فرهنگی شاهد هستیم ولی نزاع واقعی بین دو ایده است)
آنقدر مثال زیاد است اما برای مثال زبان فارسی، زبان به عنوان بخش بزرگی از فرهنگ کارکرد ِ ارتباطی دارد و زبان فارسی کارکردش را به خوبی تا دنیای معاصر بر نشان داده است. اما جهانی شدن و نیاز به ارتباط فرا-فارسی زبانی، نیاز به زبانی بهتر (از لحاظ کارکرد ِبهتر ارتباطی) را برای ما مطرح می شود که همان زبان انگلیسی است، که کم کم بر تمام زبانها غالب می گردد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر