۱۳۸۸ بهمن ۲۹, پنجشنبه

علوم انسانی در ایران

چند نقد وپاسخ:
1/آیا علوم انسانی علم است؟
بدون اینکه وارد پیچیدگی ملاک علمی بودن بشویم ،اگر علم را شناخت میزان رابطه ی متغیرها بدانیم ،علوم انسانی علم است والبته چون انسان ویژگیهای: دارای خودآگاهی ،فرهنگ، میزانی از اختیار،هدف،معجونی از نیازها،یادگیرنده ودگرگون شونده،دارای میزانی ومحدوده ایی از اطلاعات ،تحت تاثیر ژنها وهورمونها و... رفتار میکند .بواقع کنترل تک تک عوامل سخت است وکاملا متفاوت از برای مثال شیمیدانی که رفتار فلز خاصی را در دمای متفاوت کنترل میکند،میباشد .در سرای علوم انسانی ساده انگاری -یعنی فروکاهیدن متغییرهای تاثیر گذار به میزان قلیل و کاریکاتوری بر خورد کردن با متغییرها،همینجا نکته ی مهم دیگری را می توان در اختلاف موضوعی علوم انسانی با سایر علوم پیدا کرد ،هر علمی نیاز به مدلسازی دارد ومدلسازی یعنی ساده سازی این آفت بزرگی است در علوم انسانی اگر این ساده سازی غیر قابل اجتناب ،مثال ساده انگاری باشد- بسیار رخ میدهد.

نکته دیگر اینست که در علوم انسانی با مفاهیم انتزاعی بیشتری روبه رو ایم تا مفاهیم عینی وخوش تراش.مورد دیگر مسائل اخلاقی که دست پژوهشگر را در کنترل هر آنچه که بخواهد میبندد.

بواقع محقق، در این علم باید سطح ضریب هوشی ،اهل ممارست ودقت وتواضع علمی بیشتری باشد.

2/علوم انسانی کاربردی نیست؟
اگر منظور از کاربردی بودن ،کاهش رنجهای آدمی باشد بواقع این علم کاربردی و به درد خور است!

یک مهندس خوب ،پل خوب یا خانه ایی راحت یا ماشینی زیبا میسازد وبسیار بدرد میخورد .همچنین روانشناس خوب انسانی شاد ،جامعه شناس خوب جامعه ایی آزاد ،مدیر واقتصاددان خوب رفاه ما را ،عالم سیاسی منافع ملی ما رامیسازند.(البته بر عکس اش نیز بسیار مخرب است 50 میلیون نفر برسر نژادپرستی که خطا یا ساده انگاری در تبیین رفتار آدمی است وتئوری داروینیسم اجتماعی هیتلری تلف میشوند ورنج میبرند)

اما قبول دارم کاربردهایش دیریاب تر ،بلند مدت تر وذهنی ترست. برای عوام این کاربرد ها بیهوده تر از ساختن برج میلاد است!البته این منتقدان حتما به شاخه ی بزرگ دیگری در علم که علوم پایه باشد باید چنین نقدی را وارد کنند غافل از انکه آن متریال وخوراک سایر دانشهای کاربردی تر را فراهم میکنند.

نباید فراموش کرد تاثیری که روشنفکران -همان عالمان انسانی عصر رنسانس و روشنگری-در غرب فعلی ودر کل در مدرنیته داشتند کتمان نکردنی ست .نکته ی دیگر کمک علوم انسانی به شناخت بیشتر ما در علوم غیر انسانی ،چرا که فاعل انسانی در شناخت نیز انسان است ودر نتیجه غیر مستقیم مثل علوم پایه بر سایر علوم تاثیر گذارخواهد بود(برای مثال دراین زمینه می توان به نظریات کوهن اشاره کرد)
3/علوم انسانی دینی ممکن است؟
پیش فرض علم این گزارها است: "موضوع شناخت می تواند در حوزه معرفت قرار گیرد" -رندان به این پیش فرض سکولار وکاملا غیر قدسی توجه دارند-برای مثال کائنات شناس فرضش اینست که هم ممکن است وهم می تواند از چیستی شکل گیری کائنات سر دربیاورد .کارکرد دین در این پسوند چیست؟ اگر پیش فرض را حد یا رد میکند آنگاه خود علم وسعی عالمانش غیر منطقی میشود وعلم دیگر بلاموضوع میگردد! اگر حد نمی کند که اضافیست وحشو!
این همه جفا به علوم انسانی در ایران وبخصوص در این سی سال اخیر، چرا؟
موارد اختلاف زیاد است، اما به نظر من این موارد است:*/همانطور که در 3 اشاره رفت علم ذاتا سکولار وتقدس ها را کنار میزند و این با حالت قدسی ومذهبی که نظام برای خود دست وپا کرده یا میکند منافات دارد **/حکومتهای غیر دموکراتیک همواره برای اینکه خود را مشروع –مورد قبول اجتماع- نشان دهند یا حفظ کنند با هرگونه عملی که مشروعیت زدایی کند مخالف ومبارزه میکند وهمانطور که در 3 بحث شد علم به صورت کلی وعلوم انسانی به مرتبه اولی نه تنها سکولار است بلکه به سکولار شدن بیشتر هم می انجامد ،مشخص است برای یک نظام دینی این علم یک قاتل تدریجی است ***/برای روحانیون که همواره پایگاه اجتماعی داشتند وگروه مرجع حساب میشدند رقیبی پیدا شده است . برای مثال افراد مدرن برای گرفتن پاسخهایی درباره نداشتن اضطراب ،آرامش ،زندگی زناشویی بهتر،مشاوره ازدواج به روانشناس مراجعه میکنند نه روحانی ****/علوم انسانی در عین تبیین هستها نگاهی به بایدها یا مطلوب ها دارد و این برای صاحبان قدرت که جامعه فعلی را مطلوب میدانند یا مطلوب سازی را خطرناک میدانند- چون نقد واعتراض به وضع موجود را در پی دارد- گران است ،مثال: اقتصاددانها فضای اقتصادی را ناسالم میدانند و فضای سالم را فضایی اثبات میکنند که دولت کمترین نقش را در فعالیت اقتصادی داشته باشد ،مشخص است که این مطلوب سازی ،مطلوب حاکمان نیست *****/مورد بسیار مهمتر این قدرتمندان در پستوی ذهنشان عوام گونه می اندیشند ودر توهم ِ جهل مرکبشان خود را دانای کل ومستغنی میدانند ،در نتیجه پیچیدگی ،اقرار به نادانی برایشان دشوار است ،راحترین کار چیست ؟پاک کردن صورت مسئله !حذف علوم انسانی!

۲ نظر:

  1. سلام حسین
    "برای روحانیون که همواره پایگاه اجتماعی داشتند وگروه مرجع حساب میشدند رقیبی پیدا شده است."
    این جمله شاه بیت نوشته شماست. به نظر من یکی از علل اصلی مخالفت با علوم انسانی در ایران رادر همین عوض کردن جای گروههای مرجع می توان یافت.

    پاسخحذف
  2. میثم عزیز
    ممنونم از وقتی که گذاشتی

    پاسخحذف