۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

آزادی ملک حقیقی انسان


آزادی در هر حال وهر وضع، ملک حقیقی انسان است. کافیست شخصی خود را بنده ندانسته و اسیر افکار وعقاید دیگران نشود- ژژ روسو
در ادبیات، مفهوم ِ آزادی، در عین ِ اسیری در دست محبوب تجلی می یابد. تشبیهاتی مثل "با یوسف به زندان بودن". اما آیا این یک پارادوکس است؟ / متشرعین آزادی را آلوده نشدن به گناه می دانند. / روشنفکران آزادی را بندگی ِحقیقت  وابزار ِ آن یعنی عقل می دانند. / آزادی را بعضی افراد، سطح کیفی وکمی رسانه ها، انتخابات واقعی، نداشتن زندانی سیاسی و... میدانند. / ریس فعلی دولت، آزادی در ایران را نزدیک به مطلق می داند./ ...  به واقع آزادی چیست؟
مدعایم اینست که گزاره های فوق تماما درست است و ماهیت آزادی جز این نیست. چنان است که، مصادیق آزادی را متنوع وحتی مضاد نموده .
آزادی (1)درانتخاب مطلوب ها و (2)راههای رسیدن به آن مطلوب ها است که توسط فرد متجلی می شود. 
حد اعلای آزادی زمانیست که، که کمیت وکیفیت دو مورد فوق را تنها دو چیز-که دو قید مجاز می نامیم- محدود کند. یکی واقعیات است (مانند قوانین فیزیکی یا زیستی) و آخری، مطلوب های دیگر افراد اجتماع است (با این توضیح اضافی مهم، که این قید با قوانین ِ موقتی توسط اکثرِ افراد آزادانه -به شیوه دمکراتیک- تصویب گردد). به غیر از این دو قید هر چیز دیگری که مانع انتخاب ِ مطلوب ها و راه رسیدن به آنها گردد، سلب آزادیست -قیود غیر مجاز- . از جمله برده-گی فیزیکی ویا فکری، شیوه های حکومتهای استبدادی، فشار اجتماعی در لوای فرهنگ وسنت، علتهای روانشناسی، فقر، سطح پایین ِآموزش و...
به دلیل آنکه به تعداد انسانها 1 و2 های متفاوت داریم، درک آزادی برای افراد گونه گون می شود (پلورالیسم). برای مثال حجاب برای کسی روش یا هدف مطلوبیست وبرای دیگری برهنگی اینچنین است وهر دو درک آزادی میکنند ، آنگاه که بتوانند، انجام-اش دهند. هر چند که مصداق متضادی داشته باشد. هر کس که -چه فرد وچه دولت- 1 و2 های خود را بر دیگری تحمیل کند، چون جز دو قید مجاز نیست، سلب آزادیست. البته در بلند مدت با گفتگویی که کم وکمتر از قیود غیر مجاز بهره گیرد، استفاده شود به واقعیت مشترک می رسیم.
حقوق بشر
توانستیم با فزون شدن دانش-مان به مشترکاتی جهانی در 1 و2 ها برسیم، که مثلا مفاد ِ اعلامیه ی حقوق بشر را تشکیل می دهد. همه شکنجه، برده داری، قتل، حبس ناعادلانه، تعیض نژادی وجنسیتی ... را نامطلوب می دانیم.  




 

۲ نظر:

  1. ممنون از این که وارد بحث آزادی شدی! و خوب علی رغم قبول کلیت مطلب، با قسمتی از نوشته مشکل دارم.
    "مدعایم اینست که گزاره های فوق تماما درست است و ماهیت آزادی جز این نیست. چنان است که، مصادیق آزادی را متنوع وحتی مضاد نموده ."
    به نظر من آزادی تعریفی مشخص و کامل دارد. تضاد در راه های رسیدن به آزادی است. گذاره هایی که گفتی می توانند از همین مسیرهای رسیدن به آزادی باشند.
    نمونه ای دیگر از این گونه تعاریف، "زیبایی" است. که معمولاً با دلنشینی اشتباه گرفته می شود. زیبایی به پدیده ای که ایجاد حالت خوب و خوش در انسان کند تعلق نمی گیرد بلکه رسیدن از واقعیت به حقیقت از دریچه ی رسانه است. و خوب راه های رسیدن مسلماً گونه گون خواهد بود.
    در مورد تعریف آزادی شاید تعبیری خلاصه همین جمله ی آغازین پستت از ژرژ رسو باشد. ما از مسیر های متفاوت و شاید متضاد به آزادی می رسیم. گاهی از آنارشیسم و گاهی از پای بندی به قوانین. گاهی از لیبرالیسم و دموکراسی. برای این که انسان بمانیم باید ازاد باشیم. فیلم ترمیناتور یا داستان هایی همین گونه همین بیان را دارند. در طی جریان فیلم همه جانب دار انسان هستند در مقابل ماشین ولی چرا؟ ماشین فکر می کند اختراع می کند در مبارزه بر علیه انسان هوش بالا تری دارد. حتی ظا هری انسانی پیدا کرده. و می توان گفت از هر جهت برابر انسان شده و البته به جز مقام آزادی. که شاید تشخیصش برای خیلی ها سخت است. اسبر توتالیسم شدن به هر نحو چه توتالیسم بت پرستان جاهلیت و چه توتالیسم خداپرستان مسلمان و چه و چه همه پایین آمدن از مقام انسانیت است.(الآن قصدم نقد دین نیست بلکه تضاد در توتالیسم که شاید نقطه ی رو به روی آزادی است را خواست بگویم).
    همین بود که در بحث هدف زندگی خواستم به آزادی هم بپردازی. چون آزادی بالاتر از فکر و اختیار به نوعی می تواند هدف انسان باشد. هدفی که نه با دین دار بودن و سنت تداخل پیدا می کند و نه با مدرنیسم. هدفی که اگر فراموش شود ما را خواسته و یا ناخواسته اسیر خواهد کرد. حالا چه اسیر رسانه های بیشمار و تبلیغات چی شدن و چه اسیر نظام های مستبد تک رسانه ای شدن.

    پاسخحذف
  2. درود به بوف عزیز
    با تک تک سلول هایم موافق شما هستم،که انسان=آزادی(اینجا هم نمی خوام این پست را تکرار کنمhttp://faras0.blogspot.com/2010/01/blog-post_8211.html)
    می خواستم در ادامه پست مطالب دیگری بگویم، که شاید وضوح بحث بیشتر میشد. اما بگذار کمی اینجا بگویم درباره-اش.
    با این گزاره مخالفم"به نظر من آزادی تعریفی مشخص و کامل دارد." تمام حرف من اینست که حداکثر بتوانیم بگوییم، چه چیزی آزادی نیست (یا آزادی را سلب میکند). تعیین هر مصداقی برای آزادی نقض آزادیست واستبداد.
    با کمی جمع بندی دلایل بیشتری از مدعایم در پست بعدی خواهم آورد.
    شاد باشی

    پاسخحذف