۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

آرامش به مثابه انتظارات حداقلی

آخرین بار چرا آرامش را از دست دادین ،آیا راهی است که بتوان هوش هیجانی خود را تقویت کرد ومدیریت بیشتری روی خود داشت.
مکانیزم از دست دادن آرامش به این شکل است ؛آدمی، رفتار پدیده ها را با رفتار مورد انتظارش مقایسه میکند ،اگر آن رفتار با انتظارش مطابق نباشد احساس ناخوشایندی می یابد وآرامش را از کف می دهد. با نقد این مدل آغاز می کنیم ،پدیدها به دو صورت کلی قابل تقسیم است . یا با اراده اند یا بی اراده . در مقابل رفتار پدیده های بی اراده که انتظاری ورای قوانین طبیعی نمی توان داشت!پس نباید آرامش خود را از دست دهیم ،چون انتظارمان بی معناست.مبتلا به بیماری حاد وغیر قابل کنترل شدن که طبیعت است . اما دربرابر رفتار پدیدهای با اراده چطور ؟ باید انتظار عقلایی داشت یعنی نباید انتظاراتمان در برابر رفتار انسانها غیر واقعی باشد . آیا این انتظار که همه اهداف خود را رها کنند ودر راستای هدف ما باشند ،عقلایی است؟ آیا این انتظار که همه انسانها رعایت کامل اصول اخلاقی کنند دربرابر ما ،چطور؟ اینکه از دیگران این انتظار را داشته باشیم که معصوم باشند وبدون اشتباه وخطا رفتار کنند،چطور؟ یا اینکه اراده افراد را بی نهایت در نظر بگیریم و جبر های جامعه شناسی،تربیتی ، روانشناسانه ...را که تصمیمات را تحت شعاع قرار می دهند را صفر،آیا عقلایی است؟..................
انتظارات عقلایی ممکن است؟
برای داشتن انتظارات عقلانی نیاز به کسب شناخت از رفتار است،پس هر چه دانشمان درباره ی رفتار فزونی یابد نتیجتا آرامش مان افزون تر خواهد شد. اما چون که ما دارای محدودیتهای زمانی ،ذهنی و...هستیم پس در عین سعی در جهت معرفت یافتن ِ فزونتر، نمی توانیم به قله برسیم ؛روش مکمل دیگر برای رسیدن به آرامش حداکثری ،سعی در اجرایی کردن اصل ِ انتظارات حداقلیست . یعنی انتظارتمان را از دیگران کم وکمتر کنیم.

۲ نظر:

  1. ممنون از پستت و همین طور برای نظری که گزاشته بودی.
    در مورد پست جدیدت؛ "آرامش حداکثری ،سعی در اجرایی کردن اصل ِ انتظارات حداقلیست . یعنی انتظارتمان را از دیگران کم وکمتر کنیم" این موضوع من را یاد جمله ی خوش به حال دیوونه که هکیشه خندونه انداخت. فکر می کنم این موضوعی که در مورد آرامش گفتی کاملاً درسته. ولی واقعاً برای زسیدن به مطلوب ایده آل نمی توان انتظارات را کم کرد. مثلاً اگر ما دنبال آزادی نباشیم. ما به فکر آینده و حال اندیشیدن در جامعه نباشیم لازم هم نخواهد بود نزاعی با استبداد فکری داشته باشیم. اگر ما انتظار مان به حداقل برسد خیلی ها خیال سواری پیدا خواند کرد. فکر می کنم باید روی عقلایی بودن انتظار تاکید ویژه داشت. و حتم دارم که فارغ از این مطلب خود شما هم پایه و بیس تان در رفتار های اجتماعی و غیر اجتماعی، انتظارات کاملاً عقلایی است.
    ضمنن منظور من از ایمان پست یکشنبه یازده بهمن بود. از آخر پنجمی! که خواستم نظرتان را بدونم چون فکر می کردم از لحاظ مفهومی نزدیک به عشق (پست قبلی تان) بود. باز هم به خاطر نظر و نوشته ای که از استاد ملکیان گزاشته بودید ممنوم.

    پاسخحذف
  2. مرسی از نکته بینی تان.
    نقد شما درست است ومیشود اینطور بیان کرد:مرز بین انتظارات عقلایی وانتظارات حداقلی...

    به نظر من رابطه شان، رابطه تکمیل کننده گی است؛ تا جایی که ما "می دانیم" انتظاراتمان نیز عقلانی می شود، اما مشکل اینجاست که ما خیلی چیزها را "نمی دانیم" اما باز خواسته وانتظار داریم! فقط دو کار میشود انجام داد وان طلب ِدانستن بیشتر وانتظارات حداقلی است.
    علم امروز از سرطان چیزی نمیداند وچون نمیداند پس من این انتظار که بدنم الان وهمیشه از سرطان مصون باشد یک انتظار حداکثریست ، و مرا همیشه مضطرب می کند که نکند انتظارم براورده نشود ووقتی مبتلا شوم آرامشم را از دست میدهم. اما اگر من انتظار حداقلی داشته باشم به خود می گویم که شاید الان یا اینده با این بیماری مبتلا باشم یا شوم وکسیکه انتظارش سلامتی نیست روزی که متوجه شود که مبتلاست آرمشش را حفظ میکند وبه مرتبه اولی در روزهای سلامتی مضطرب برای آینده نیست(مثالم شاید خوب نبود ومیشه مثالهای زیادی زد)

    پاسخحذف